-
طرف چمن و طواف بوستان بی لاله عذار خوش نباشد
رقصیدن سرو و حالت گل
بی صوت هزار خوش نباشد
بل یار شکرآب و گل اندام
بی بوس و کنار خوش نباشد
هر نقش که دست عقل ببندد
جز نقش نگار خوش نباشد
جان نقد محقر است حافظ
از بهر نثار خوش نباشد۱ نظر -
-
حکایت به قلم “سعــــدی”
✨ بدخوی در دستِ دشمنی گرفتار است که هرکجا رود از چنگِ عقوبتِ او خلاص نیابد.
🔸اگر ز دستِ بلا بر فلک رود بدخوی
🔹ز دستِ خویِ بدِ خویش در بلا باشد -
شمعیام بیخودی، شعله میسوزد درونم،
پروانه نیست کس، که بخواند این آهنم،
میپندارند خوشم، در نگاهِ نیمه خواب،
خاکسترِ شبم، آفتابِ دروغینِ صبح!
🦋👏🏻👏🏻